یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

معرفی مجموعه داستان

 

زن فرودگاه فرانکفورت

« زن فرودگاه فرانکفورت» مجموعه ی 14 داستان از خانم منیرو روانی پور است که چاپ نخست آن در پاییز 1380 توسط نشر قصه منتشر شده است. ناکامی, شکست, سر خوردگی و حرمان  درون مایه اصلی اغلب داستان های این مجموعه است. شاخص ترین  شخصیت های این داستان ها, رهنوردانی از پای افتاده اند که در نیمه راه تحقق روًیاها و آرمان هایشان از پیشرفت بازمانده اند و در باتلاق نومیدی و دلزدگی, تنها و بی پناه, مذبوحانه دست و پا می زنند.شخصیت های اصلی اغلب داستان های این مجموعه اند. راوی داستان « کافه چی» , پیتر کاشانی در داستان « ماریا»,  مو قرمزه در داستان « زن فرودگاه فرانکفورت», کیان در داستان « فروپاشی», شاعر روزنامه فروش در داستان« دریاچه» , مرد اخراجی بیکار در  داستان « میو», از این گونه  واماندگان دلخسته و سرخورده اند.

  راوی داستان « کافه چی» زنی است که روًیاهای شیرینش برای زندگی مشترک سرشار از بهروزی با مرد محبوبش, در همان آغاز راه, ناکامانه به کابوسی تلخ تبدیل شده, عشق روشنش در یکنواختی کسالت بار روزمرگی و تکرار, چرک مرده و کدر شده, و در زندگی آشفته و در هم ریخته ی خالی از عشق وامید, به کافه چی حقیر و کلفتی پست تبدیل شده, با دست هایی زمخت شده از شستن و سابیدن  دائمی, با روحی کنفت شده و محقر, با جانی که طراوت جوانی و زنانگی اش را در بیهوده  تلف کردن لحظه ها از دست داده است. شب ها کابوس های ترسناک می بیند و وحشت زده از خواب می پرد, با خودش حرف می زند, از همه چیز و همه کس منزجر و دلزده است: از مردش, از خودش , از زندگی اش, و احساس می کند بازنده ی بزرگ بازی پر از تقلب و دغلبازی زندگی است.  تنهایی و بی کسی, آدم های داستان های « زن فرودگاه فرانکفورت» را آزار می دهد و از درون می کاهد.همه از تنهایی رنج می برند و کسی را ندارند که به او پناه ببرند و در پناهش به آرامش و آسودگی خاطر برسند.« پیتر کاشانی», راهنما و همراه راوی در داستان « ماریا» , یکی از این  آدم های منزوی و تنهاست, و  به درختی می ماند از ریشه قطع شده و پا در هوا, بی هویت و بی پناهگاه. او که برای فراموش کردن هویت واقعی خویش, اسمش را عوض کرده و به جای « حمید»,  نام عاریه ای « پیتر» را برگزیده, به عبث می پندارد که با عوض کردن اسم خودش و عزیزانش می تواند هویت حقیقی خویش را فراموش کند و برای خود هویتی تازه بیافریند. شاعر روزنامه فروش در  داستان « دریاچه» و کیان در داستان « فروپاشی» سرنوشتی مشابه هم دارند.هر دو از  خانواده های خود جدا شده و تک افتاده اند, و روًیاهای هر دو به کابوس تبدیل شده است. مو قرمزه در داستان « زن فرودگاه فرانکفورت» نیز زنی است شکست خورده و طعم تلخ حرمان و ناکامی کشیده, که همسرش را از دست داده و پس از سالها آوارگی و دربدری و تحمل مشقات و ناملایمات بسیار, اینک دلزده و بی حوصله و خسته با پسر جوانش, کرامت, تنها مانده و درگیر مشکلات حل ناشدنی و گره های کور زندگی نابسامان خویش است. فضای خاکستری رنگ کدر, خفقان آور, وهم انگیز و کابوس گون از جلوه های چشمگیر داستان های این مجموعه است. این فضا به ویژه در داستان های « کشتی شکستگان» , « گل های ماگنولیا» ,  « دلدادگان نامی ندارند» , « در غربت» و « میو» بیشتر جلب توجه می کند و جو حاکم بر این داستان ها را می سازد. کابوس در خواب و بیداری یک دم آدم ها را رها نمی کند و مثل  خرچنگ بر ذهن و جانشان چنگ انداخته و دارد خفه شان می کند. هراس ها, دلهره ها و دغدغه های نویسندگان و روشنفکرانی که بر لبه پرتگاه مرگ و زندگی راه می روند, و گرفتار تنگنا های دشوار زیستن اند و هر دم در معرض خطر سقوط و نابودی جسمی و روحی, در  داستان های « زن فرودگاه فرانکفورت» , « میو» و « کشتی شکستگان» از این مجموعه با هنرمندی و زیبایی تصویر شده است. زن های اغلب داستان های این مجموعه سرنوشتی تیره و بختی سیاه دارند و جز رنج بردن و زجر کشیدن از زندگی بهره ای نصیبشان نشده است. موقرمزه در داستان « زن فرودگاه فرانکفورت»  برای نجات دادن زندگی خود و پسرش سختی های بسیار و طاقت فرسا کشیده و عذاب های فراوان متحمل شده و از دوزخ ها و برزخ های شکنجه بار گذشته است. او که در نیمه ی راه مشقت بار مبارزه برای زیستن, همسرش را نیز از دست داده , از داغ تسکین ناپذیر این حرمان و ناکامی باید تا آخر عمر بسوزد وعذاب بکشد.  ماریا در داستان « ماریا» با هزار امید و آرزو به دیدار مرد محبوبش , حمید , می آید تا همراه او به عشق و خوش بختی برسد, اما حیرت زده  می بیند که مرد محبوبش کاملا عوض شده و چنان همه چیزش, حتی اسمش تغییر کرده که دیگر قابل شناختن نیست. راوی داستان « کافه چی»,  زن چروکیده و درد کشیده ی داستان « سه زن» با رحمی که در اثر کار زیاد و شاق,  از بطنش بیرون زده و میان پاهایش لق لق می خورد, بیمار جوان و زیبای  اتاق 404, در داستان « گل های ماگنولیا» با آن لکه های سیاه گسترش یابنده و فراگیر  لعنتی روی پوست سفیدش, خانم گلستانی در داستان « کشتی شکستگانِ»,مضطر و بیچاره, نشسته بر کنار جسد شوهرش, در آن سرداب سیاه , غرق در بوی نم و پوسیدگی ,ـ  همگی در سرنوشت شوم و نکبت بار شریک و همراه یکدیگرند. بوی  سرگیجه آور مرگ و تیره روزی  از اغلب داستان های این مجموعه به مشام می رسد و  بیشتر تابلوهای ترسیم شده در آن, دارای پس زمینه ای تیره و کدرند, و در میان چنین پس زمینه ای, فضاهای سرد و سربی رنگ داستان ها, آن ها را دارای اثری قوی و به یاد ماندنی کرده است. داستان های مجموعه  داستان « زن فرودگاه فرانکفورت» از نظر سبک و فرم و زاویه ی دید گوناگون و متنوعند و حتی در برخی از داستان ها , در طول یک داستان, در هم آمیزش سبک ها و فرم های گوناگون دیده می شود. از رئالیسم تا سوررئالیسم, و از عینی گرایی تا ذهنی گرایی را در این داستان ها در کنار هم می توان دید. برخی از داستان ها خاطره آمیزند و  در آن ها خاطرات سفرهای نویسنده به آلمان یا خاطرات شرکتش در مراسم تدفین یک نویسنده مرور شده اند, اما در همین داستان ها نیز می توان تلفیق خاطره ها با کابوس ها و وهم ها را که به زیبایی در هم سرشته اند, دید. نکته ی چشمگیر برخی از داستان ها, قوی تر بودن نسبی شروع داستان ها نسبت به پایان آن ها است و به نظر می رسد که  صعود پرشتاب و پر تکاپوی نویسنده در آغاز داستان به سوی اوج, چنان تند و نفس بر بوده  که برای  حرکت هماهنگ و یکنواخت تا انتها کفایت نکرده و پایان داستان ها به قدرت آغاز نیست. این حالت به خصوص در داستان های « گل های ماگنولیا» , « دلدادگان نامی ندارند», « میو» , « کافه چی» و « ماریا» دیده می شود. تصاویر زنده و قوی گاهی سوررئالیستی و گاهی اکسپرسیونیستی , و زبان جاندار و موجاگین داستان ها که گاه پر افت و خیز می نماید, از ویژگی های چشمگیر داستان های این مجموعه است.

 

نظرات 7 + ارسال نظر
هادی سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 07:34 ب.ظ http://shiz.blogsky.com

آفرین زهره

saeed سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:43 ب.ظ

اسمتون خیلی قشنگه خانم نیکخواه ...
زهره

بنفشه سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 10:50 ب.ظ http://banafsheh192.blogfa.com/

خوب با اینکه دیر دیر اپ میکنی اما وقتی میام کلی اطلاعات میگیرم .

سهیک..آخرین ترانه ی باران سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:57 ب.ظ http://tabar.blogsky.com

زهره جان با درودی گرم..........................

نمی دانم اصولا کتاب خوانی چقدرورد توجه می باشد
شمارش چاپ کتابها که نشان ازعمق فاجعه دارد

درنمایشگاه امسال کتابهایی خریدم که شمارگان هزار!!! داشتند
.............
برای خانم منیرو آرزوی موفقیت دارم
اگرچه سال هاست که رمان و داستان خواندن گرمم نمی کند

تندرست و شادکام باشی

خاطره چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:58 ق.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

به به ...من همیشه به دنبال اسم کتابهای خوب میگردم. از لطفت خیلی ممنونم (به خاطر قالب)

دیووووووونه خودتی پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 05:20 ب.ظ http://divoonekhodeti.blogsky.com

همیشه در بچگی دخترها عاشق عروسک ها هستند

حاجیه جمعه 25 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:09 ق.ظ http://hajieh.blogsky.com

سلام
زهره با سخن گرانبهات تو وبلاگم خیلی حال کردم خیلیییییییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد