یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

یادداشتهای یک اطلاع رسان

وب نوشت های زهره نیکخواه دانشجوی کارشناسی ارشد کتابداری و اطلاع رسانی درباره کتابداری و اطلاع رسانی

یک سوال ...

چند روز پیش برای انجام یک تحقیق کلاسی رفته بودم کتابخانه دانشکده ،یک اتفاقی افتاد که برام خیلی جای سوال بود البته این اتفاق به دفعات و در کتابخونه های مختلف برام اتفاق افتاده بود ولی این بار تصمیم گرفتم اینجا مطرحش کنم تا در موردش بحث کنیم و شما هم نظرات و یا حتی برخوردهای مشابهی رو که داشتین اینجا مطرح کنین ....قضیه اینه که وقتی از خانم کتابدار مسوول اون بخش سوالی پرسیدم ایشون بدون اینکه اصلا سرشو بلند کنه بعد ازیه مدت انتظار من با لحنی خشک و جدی جوابم رو طوری دادن که احساس کردم سوالم خیلی بیجا و پیش پا افتاده بوده .جالب قضیه اینجاست که تا اونجایی که من اطلاع دارم تحصیلات این خانم (البته اینکه من میگم خانم کتابدار سوئ تفاهم پیش نیاد که فقط خانمها اینطورین ،این اتفاق به دفعات در مورد آقایون کتابدار هم برای من اتفاق افتاده )کارشناس ارشد کتابداری هستن و حتما به دفعات واحدهای مربوط به درس مرجع و بالاخص مصاحبه مرجع و اهمیت اون رو در دوره های مختلف کارشناسی و کارشناسی ارشد گذروندن ...من نمی دونم پس این همه تکنیک مصاحبه مرجع که ساعتها سر کلاسهای دانشگاه در موردشون حرف می زنیم در عمل چه جایگاهی در رشته ما دارند ...پس مهارتهای کلامی و غیر کلامی مصاحبه مرجع کجا به درد می خورن !برخورد چشمها و حالت چهره و لحن صدا و خوددداری از تشخیص زود هنگام و.. جاشون کجاس ؟ و....                           

در پست قبلی دوست خوبم بنفشه جان کتابی در مورد ریشه یابی مثل های ایرانی خواسته بودن که من یه سایتی رو در این مورد پیدا کردم که هرچند تعداد ضرب المثلها محدوده ولی به نظر من مفیده ..بنفشه جان انشاالله که بدردت بخوره البته اگه به یه کتابخونه مراجعه کنی فکر کنم به راحتی می تونی مطلب مورد نظرت رو پیداکنی. 

نظرات 5 + ارسال نظر
بنفشه چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:36 ب.ظ http://banafsheh192.blogfa.com/

زهره خانم مرسی از لطفت.

مریم پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:24 ق.ظ

زهره جان خیلی کار خوبی کردی که این نوع برخورد رو بازگو کردی. متاسفانه چیزی که در ایران اصلا مطرح نیست ارباب رجوعه. چه توی کتابخونه و چه اداره های دیگه. مشکل هم ریشه اییه و خیلی نیاز به فرهنگ سازی داریم توی این مورد و خیلی موارد دیگه.

محمد زره ساز پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:20 ب.ظ http://negah3.blogfa.com

سلام. بیشتر اوقات یادداشتهای یک اطلاع رسان را خوانده ام و از آن استفاده کرده ام. متاسفانه بیشتر ماها از نظر اخلاقی مرخصیم و باید در روشهای تربیت خانوادگی ما تجدید نظر شود.

بهزاد سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1384 ساعت 05:28 ق.ظ http://delpezeshk.blogfa.com

سلام. اینجا رو از کامنتی که برای بلاگ قبلیم گذاشته بودید پیدا کردم. (‌و چه نکویافتی). در مورد برخورد سرکار کتابدار شما می دونید که تحصیل درست مثل آگاهی از محل یک گنج هست و با در اختیار داشتن آن گنج زمین تا آسمان فرق دارد٬ لذا فوق لیسانس یا فوق دکترا آلوده به این بی فرهنگی یا کج فرهنگی هستند. عموما چنین اخلاقی با مشاهدات روزمره در خانه و اجتماع از دوران کودکی در ذهن می نشیند و به نوعی تبدیل به کردار روزانه می شود. البته شاید هم بنده خدا در آن لحظه دچار غرق شدن کشتی ها شده بوده و اوضاع روانش پریشان بوده....

محمد جواد آل مختار شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:51 ق.ظ

دو نکته در مورد صحبتهای شما در اینگونه مواقع می شود گفت اول اینکه
بنظر من کار در کتابخانه اگر با چاشنی عشق همراه آن نباشد نتیجه آن برخورد های سرد و مایوس کننده ایست که برخی مواقع ما کتابدارها هم شرم داریم بگوئیم کتابدار هستیم
دوم
کتابدار ی هنر است و هر کسی نمی تواند هنر مند خوبی باشد حتی اگر سالها کلاس هنر مندی دیده باشد واین بر می گردد به خصوصیت ذاتی آنها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد