فرهنگ ؛ فصل غایب کتاب توسعه ایران

 

«ما در حال حاضر 1600 کتابخانه داریم ، در حالی که باید 14هزار تای دیگر هم داشته باشیم.»این جمله که برابتدای این نوشتار نقش بسته ، روز یک شهریور 1384 بر لبهای کسی نشست که حالا بر صندلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تکیه زده است.  حالا بیش از هر چیز به فکر ترکیب مدیران وزارتخانه ای است که قرار است 4 سال سکان هدایت آن را در دست بگیرد ؛ وزارتخانه ای که باید مهمترین مرکز تصمیم گیری برای حوزه فرهنگ باشد و فصل غایب کتاب توسعه را با ترسیم سیمای فرهنگ بنویسد. نمی دانم صفارهرندی وقتی این جمله را بر زبان آورد و بعد به کمبودها و فقر ساختاری در حوزه فرهنگ اشاره کرد و گریزی زد به تئاتر شهرستان ها، به رمان نویسی که در آن به جوانان صاحب قلم کم توجهی می شود و به...کتاب توسعه ایران را ورق زده بود یا نه ، کتابی که اگر چه در قفسه هیچ کتابخانه ای وجود ندارد و یافت نمی شود، اما فصلهای آن را رفتار مدیران اجرایی جمهوری اسلامی ایران نوشته است ؛ کتابی شفاهی و غریب ، مثل «شهرهای نامرئی» ایتالو کالوینو که دیده نمی شوند در جغرافیای واقعی اما خوانده می شوند و شکل می گیرند در معماری کلماتی که پیچ و تاب می خورند تا مناره ای در شهری و خاطره ای قد بکشد. کتاب توسعه ایران اگر چه نامرئی است ، اما فصلهایی دارد که ترتیب و توالی این فصلها را نگاه مدیران اجرایی کشور رقم زده است و عملکردشان بخشهای آن را ترسیم کرده است. با این حال ، این کتاب از وجود یک فصل بی نصیب مانده است ، اگر بخواهد باز هم بی نصیب بماند، ابعاد فاجعه آنقدر پر رنگ می شود که دیگر بیلان ها و آمارهایی که از برپایی جشنها و جشنواره ها و همایش ها و ارقام چاپ و اجرای نمایش و ساخت فیلم حکایت می کنند، هیچ دردی را دوا نمی کند. هیچ دردی را ؛ چرا که فاجعه وقتی در کمین است با بیلان و اعداد و ارقام ظهورش به تعویق می افتد، اما وقتی رخ نمود و از کمین بیرون آمد، آن وقت همه چیز در گردابش غرق می شود، حتی آمارهایی که گاه می تواند، گوش فلک را کر کند. در تمام این سالهایی که از عمر جمهوری اسلامی ایران گذشته است اگر چه ماهیت انقلابی که این نظام را در ایران بر پا ساخت فرهنگی بود برای توسعه فرهنگ مختصاتی تعریف نشده است ، یا اگر شده ، رفتار مدیران به آن شکلی نبوده که این مختصات در کنار هم قرار بگیرند و فصلی شوند در کتابی که حالا نامرئی است. همیشه اولویت توسعه با بخشهای دیگری بوده است و در حالی که ما به توسعه بخشی فکر کرده ایم ، از تهاجم فرهنگی غولها ساخته ایم و برایش چنگ و دندان نشان داده ایم بی آن که برای فرهنگ خود، برای بالیدنش ، قد کشیدنش و... به فکر راهی و چاره ای باشیم. حالا اگر صحبت از بحران در برخی از حوزه های فرهنگی می شود و اگر سخن از قهر مردم با سینما، تئاتر، شعر و حتی مطبوعات به میان می آید، شاید این مساله بیش از هر چیز ناشی از بی توجهی هایی باشد که به این بخش روا شده است. هنوز با گذشت تمام این سالها ایران است و یک مجموعه تئاتری به نام تئاترشهر، ایران است و یک تالار وحدت ، ایران است و یک موزه هنرهای معاصر که دست بر قضا تمام این اماکن فرهنگی هم در شهری به نام تهران که پایتخت است گرد آمده اند تا در شهرستان های ما فقر زیرساختی حوزه فرهنگ نفس جوانها را به لبهایشان برساند ؛ جوانانی که به دنبال کتاب هستند، اما کتابخانه کوچک و محقر شهرشان برایشان کالای جدیدی در چنته ندارد. جوانانی که شبها خواب اجرای تئاتر و نوشتن درام می بینند و روزها رویاهایشان را در کوچه پس کوچه هایی که سر رسیدن به سالن تئاتری را ندارند، با هم قسمت می کنند. کسی نمی داند وزیری که حالا بر صندلی وزارت تکیه زده برای آینده چه نقشه هایی کشیده و می خواهد با چه مکانیسمی هدایت حوزه فرهنگ را برعهده بگیرد ؛ اما خیلی ها که از دور دستی بر آتش دارند و پیگیر اتفاقات این حوزه هستند، دو معضل مهم را در این عرصه تشخیص داده اند. اول: ضعف ساختاری و کمبود امکاناتی که اصلا متناسب با نیاز فعلی جامعه نیست. دوم: ساز و کار حاکم برعرصه فرهنگ و هنر، از نوع نظارت ، گرفته تا راهکارهای تولید و نگاه ها معطوف به جامعه و مخاطب و حتی سازوکار و تعریف نهادهای مدنی حوزه فرهنگ و هنر. (در این بین هم گاه فصل کمبود کاغذی ، چیزی از راه می رسد و همان نفس در سینه مانده را محبوس می سازد، آنقدر که رفتن به کما برای پیکری نیمه جان و کم رمق راحت تر می شود از بقا). و این دو معضل ریشه در بی توجهی به فرهنگ دارد، به فصل توسعه ، فرهنگی که جایش در کتاب توسعه ایران خالی است ، کتابی که اگر چه نامرئی است اما حضورش حس می شود. این فصل باید نوشته شود در پناه نگاهی کلان نگر که ترسیم آینده و افقی روشن برایش مهمتر است از ارائه آمار و بیلان. حرف های صفار هرندی ، وزیر جدید ارشاد نشان می دهد که نگاه او معطوف به حل مشکلات زیرساختی در حوزه فرهنگ و هنر است. باید دید این نگاه از آزمون عمل چگونه بیرون می آید.